ادامه دیدگاه درباره تفکراستراتژیک به عنوان یک هنر
موضوع مورد بحث استیسی (1993) این است که موقعیت استراتژیکی که شرکت با آن روبرو میشود یکتا ، مبهم و متناقض است و نشان دهنده سطوح مختلف عدم اطمینان بر اساس محیط حاضر است )بویسوت،1995). مسئله عدم اطمینان چالشی را پیش روی مدیران قرار می دهد که همانگونه که بررسی شده است، که آنها باید در فعالیت روزانه شان تصمیم بگیرند که چه زمانی مسائل را بپذیرند و چه زمانی از چارچوبها، رسوم، قوانین و روشهای شرکت برای بیان و نشان دادن موقعیت های استراتژیک کناره گیری کنند )استیسی، 1993) معنای موقعیت استراتژیک در بر گیرنده سطح مشخصی از عدم اطمینان و ابهام مدیران و سازمانها در زمانی است که احتمال مقابله با این مسائل در نظر گرفته نشده است. در نتیجه مدیران نیاز دارند که راه های جدید مقابله با موقعیت های خاص را توسعه دهند. استیسی (1993،ص19) این مسئله را اینگونه تشریح می کند که:
"در واقع تفکر گام-به-گام در خصوص عملی که هنوز انجام نشده در موقعیت های منحصر به فرد غیرممکن است. در عوض مدیران باید در حین انجام کار فکر کنند زیرا آنها ملزم به این کار هستند، نه اینکه به صورت گام-به-گام در قبال یک هدف معین عمل کنند، بلکه حرکت باید به طرق نامنظم از یک قیاس به قیاس دیگر باشد تا با این کار هم اهداف و راههای رسیدن به آن را شکل دهند و هم آنها را بیابند".
او همچنین میگوید که موقعیت های استراتژیک ناچاراً باعث ایجاد کشمکش و ناسازگاری در سازمان می شوند و
نهایتاً تفکر استراتژیک نیازمند در نظر گرفتن مسائل فرهنگی و سیاسی در سازمان نیز هست. او به تفکر استراتژیک
مانند یک نقاشی بر سطح گسترده از لحاظ موضوع می نگرد که شامل مدیریت استراتژیک ، روانشناسی شناختی، پویایی
گروهی و تئوری سیستم ها است. جایگاه استیسی (1993) به نظر قوی تر از پیترز و واترمن (1982) می رسد جایی که
استیسی (1993) تقدیری بیشتر و وسیع تر را نسبت به موضوعاتی که همراه با تفکر استراتژیک هستند و نیز تلفیق موثر
عوامل "سخت" و "نرم" سازمانی برای افزایش عملکرد شرکت که در مدل"S-7 " مکینزی نشان داده شده اند
(پیرز و واترمن، 1982 ، ص10 ( ابراز می دارد. پیشنهاد او نیز در سمت راست پیوستار قرار دارد در حالیکه امکانات و انعطافاتی را برای مدیران در خصوص حل مشکلات استراتژیک فراهم می کند.